کد مطلب:279253 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:208

قصه ملاقات مقدس اردبیلی است آن حضرت را
حكایت چهاردهم - سید محدث جزایری سدی نعمة الله در انوار النعمانیه فرموده كه خبر داد مرا اوثق مشایخ من در علم و عمل كه از برای مولای اردبیلی ره تلمیذی بود از اهل تفرش كه نام او میرعلام بود و در نهایت فضل و ورع بود و او نقل كرد كه مرا حجره ای بود در مدرسه ای كه محیط است بقبه شریفه پس اتفاق افتاد كه من از مطالعه خود فارغ شدم و بسیاری از شب گذشته بود پس بیرون آمدم از حجره و نظر می كردم در اطراف حضرت شریفه و آن شب سخت تاریك بود پس مردی را دیدم كه رو به حضرت شریفه كرده می آید پس گفتم شاید این دزد است آمده كه به دزدد چیزی از قندیلها را پس از منزل خود به زیر آمدم و رفتم به نزدیكی او و او مرا نمی دید پس رفت به نزدیكی در حرم مطهر و ایستاد پس دیدم قفل را كه افتاد و باز شد برای او و در دوم و سوم به همین ترتیب و مشرف شد بر قبر شریف پس سلام كرد و از جانب قبر مطهر رد شد سلام بر او پس شناختم آواز او را كه سخن می گفت با امام علیه السلام در مسئله علمیه آنگاه بیرون رفت از بلد و متوجه شد به سوی مسجد كوفه پس من از عقب او رفتم و او مرا نمی دید پس چون رسید به محراب مسجدی كه امیرالمؤمنین علیه السلام در آن محراب شهید شده بود، شنیدم او را كه سخن می گوید با شخصی دیگر در همان مسئله پس برگشت و من از عقب او برگشتم و او مرا نمی دید. پس چون رسید به دروازه ولایت صبح روشن شده بود پس خویش را بر او ظاهر كردم و گفتم یا مولانا من بودم با تو از اول تا آخر پس مرا آگاه كن كه شخص اول كی بود كه در قبه شریفه با او سخن می گفتی و شخص دوم كی بود كه با او سخن می گفتی در كوفه؟ پس عهدها گرفت از من كه خبر ندهم بسر او تا آنكه وفات كند، پس به من فرمود ای فرزند من مشتبه می شود بر من بعضی از مسائل پس بسا هست بیرون می روم در شب نزد قبر امیرالمؤمنین علی علیه السلام و در آن مسئله با آن جناب تكلم می نمایم و جواب می شنوم و در این شب حواله فرمود مرا به سوی صاحب الزمان علیه السلام و فرمود كه فرزندم مهدی (ع) امشب در مسجد كوفه است پس برو به نزد او و این مسئله را از او سؤال كن و این شخص مهدی علیه السلام بود.